کلیک کنید60
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
-پدارم شر درست نکن بیا بریم....
عباس تو خفه شو ....لطفا ،بعدم گمشو ....مگه خودت نگفتی اگه عاشقشم
برم جلو بهش بگم...
عباس شرمنده نیم نگاهی به پریناز کرد و سرش را به زیر انداخت.با خود
گفت: آخه منه احمق از کجا می دونستم طرف ادم حسابیه.....از این لش
های خبابونی نیست.
پدارم با یه حرکت سوییچ ماشین را به طرفش پرت کردو گفت :
-تو برو تو ماشین تا من بیام..... باید امشب جواب بله رو بگیرم .
پریناز از غفلت پدارم استفاده کرد وبه سرعت شروع به دوییدن کرد.
صدایی قدمهایی او را می شنید که با فا صله ی کمی از او به دنبالش
بود.اما همچنان می دوید میدانست از او هر کاری بر می آید ،میبایست
هر چه سریع تراز این کوچه تنگ تاریک خارج میشد ، وقتی به خیابان
اصلی رسید،کره کره ی اکثر مغازه ها پایین دید وایستگاه اتوبوس را
خلوت....از شدت ترس پاهایش سست ونا توان شد،سوزسردی که به
گونه هایش میخورد نفس کشیدن را برایش دشوار کرده بود. اما همچنان
صدای اورا از پشت سرش میشنید.
-صبر کن کارت دارم واسه ات گرون تموم میشه ها....
دیگر به سر کوچه ی خودشان رسیده بود، قلبش بی قرار خود را به سینه
می کوبید آنچنان که صدایش در گوشهایش به وضوح شنیده می شد cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 90 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:50