cool

ساخت وبلاگ
کلیک کنید67 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری صدای گرم و گیرای هومن تمام خوشی هارابه دلش سرازیر کرد. -سلام خانوم رستگار ، حالتون بهتر شد؟ -ممنون از لطفتون ....بهترم... پریناز زیر چشمی نگاهی به مادرش کرد که تمام حواسش پی او بود.- - خانوم رضایی زحمت کشیدید جویای احوالم بودید. هومن خشک و جدی گفت: -ظاهرا نمی تونید راحت حرف بزنید...! نمی خواستم مزاحم بشم ، اما موبایلتون خاموش بود. -بله .... موبایلم خراب شده ، اما الان سعی می کنم روشنش کنم. -پس لطفا سریعا این کار رو انجام بدید. یه آدرس براتون اس ام اس می کنم تشریف بیارید اونجا .... -سعی خودم رو میکنم باید از مامانم اجازه بگیرم. -واقعا ....که اینطور..... انقدر لحنش پر کنایه بود که ، پریناز با صدایی که ازش دلخوری می بارید گفت: cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 90 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:53

کلیک کنید66 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری مگه قرار نبود روز بعد زنگ «: حتی از مژگان هم خبری نبود ،با خود گفت صدای مادرش او را از افکار درهم و بر هم »... بزنه ، تا برم خونه ی مژگان بیرون آورد -پریناز بازم که موبایلت خاموشه ....خانوم رضایی زنگ زده میخواد حالت رو بپرسه... پریناز با شنیدن اسم خانوم رضایی ، دست پاچه به سرعت به سمت تلفن رفت مادرش نگاه مشکوکی به او انداخت و گفت: -نمی دونستم اینقدر خانوم رضایی برات مهمه.... -چی میگی مامان بنده خدا پیرزن لطف کرده زنگ زده.... -اره ولی دو بار دیگه هم تماس گرفت و حالت رو پرسید . این یعنی چی؟ -چه می دونم معما طرح می کنی ..... حالا اجازه می دی باهاش حرف بزنم؟ پریناز گوشی تلفن را برداشت. و به مادرش که همچنان کنجکاوانه او را زیر نظر داشت نگاه کرد. -سلام خانوم رضایی .... cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 97 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:52

کلیک کنید65 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -چه عجب بالاخره اومدی چرا اون موبایل کوفتیت خاموش بود.هزار بار به منیر خانوم زنگ زدم اونم همش اشغال بود تو آخر سر منو دق میدی.....مادرش میگفت و میگفت ....اما پریناز دیگر هیچ صدایی نمی حالم از دختر های « . شنید . حرفهای هومن در سرش به دروان افتاد بود »..... خیابونی بهم می خوره....این محرمیت مسخره رو تموم کنیم پریناز روی اولین پله نشست سرمای این سنگ سرد هم آتیشی که درونش شعله می کشید را خاموش نمی کرد. مادرش رامی دید که لبهایش تکان می خورد اما صدایی از ان نمی شنود.چشمایش را بست و در دنیای بی هوشی غوطه ور شد.لیلا خانوم با دیدن جسم سرد و صورت رنگ پریده ی دخترش دو دستی بر سرش کوبید. -یا فاطمه ی زهرا دخترم از دست رفت. " فصل سوم" دو روز گذشت بی آنکه خبری از هومن داشته باشه..، نگاه دلخور مادرش را که گاه وبی گاه روی صورت اصلاح شده اش خیره می ماند میدید و شرم زده سرش را به زیر می انداخت. دلش برای صدای محکم و مردانه هومن تنگ شده بود. برای آن دو چشم سیاه ، که صاحبش با غرور خاصی آنها را از او دریغ می کرد. cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 93 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:52

کلیک کنید64 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری - نه نیستم .....به خدا حرفهاش دروغ بود. -من کاری به راست ودروغش ندارم....اما حضور تو این وقت شب ،با یه پسر عوضی تو ی یه کوچه ی خلوت وتاریک، چیزه دیگه ایی میگه.... وقتی پدرت گفت باید به هم محرم بشیم فکر کردم باید از خانواده ی معتقدی باشی و به یه سری اصول پایبندی،اما ظاهرا اشتباه می کردم.فردا باهات تماس می گیرم تا بری خونه ی مژگان شنود رو نصب کنی واین محرمیت مسخره رو تموم کنیم. پریناز به چهره ی سرد و یخی هومن نگاه کردکه تمام مدت به انتهای کوچه خیره شده بود با تحکم و عصبی حرف میزد.هومن سرش را کنار گوش پریناز آوردو به آرامی گفت: -حیف که به پدرت قول دادم توی این مدت مواظبت باشم وگرنه نگاهتم نمی کردم ، از دختر های خیابونی حالم بهم می خوره ، دفعه ی آخرت باشه... بار دیگر » زنگ خرابه « هومن زنگ را فشرد ، پریناز با شرمندگی گفت هومن چند ضربه به در زد،و کمی از در فاصله گرفت و پریناز با چشمانی پر از اشک به قامت بلند و کشیده ی او خیره شده بود که در حالی که دست در جیب کاپشنش داشت سرش را به زیر انداخته بود. لیلا خانوم سراسیمه در را باز کردبا صدایی که بی شباهت به فریاد نبود گفت cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 90 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:52

کلیک کنید63 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -این که پسر آقا کمالیه.... بازم شر درست کرده انگار نمی خواد آدم بشه....؟ یکی از حاضرین میانجی شد و پدارم رو که مثل بچه ایی در دستان هومن اسیر شده بود بیرون آورد. -ولش کن جوون ...توکه کشتشیش... پدارم تو هم شر درست نکن واسه ی اون پیرمرد بدبخت ،بیا برو رد کارت.... پدارم که چاره ایی جز کوتاه آمدن نداشت. سرش را تکان دادودستی به لباسش کشید و گفت : -باشه ولی این آخرش نسیت..... و بعد در دل تاریکی کوچه محو شد. و اهالی محل که سرگرمی خوبی رو از دست داد بودند، هر یک به سوی رفتند. هومن بی آن که به پریناز نگاهی بیندازد قدم بر می داشت ، او هم مانند بچه ایی خاطی به دنبالش روان شد.هومن وقتی به در خانه پریناز رسید ایستادو در حالی که به نقطه ایی نا معلوم خیره شده بود گفت: -فکرنمی کردم همچین دختری باشی..... پریناز از شدت بغض حس خفگی می کرد با صدایی خش دار که به سختی شنیده می شد گفت: cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 81 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:51

کلیک کنید62 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری هومن با شنیدن این حرف طوفانی شد و مانند صاعقه برسر پدارم فرود آمدو مشتی به دهان او کوبید، که باعث شد خون از گوشه ی لب او جاری شود. - مرتیکه تو چه ز...ری زدی.....هان جرات داری یه بار دیگه بگو... پدارم با دست خون کنار لبش را پاک کردو آب دهانش را به شکل چندش آوری جلوی پای هومن انداخت. -چیه گنده لاتی ....به توچه مربوط ...چی کارشی....؟اگه می سوزی بزار بگم، آره دوست دخترمه و خاطرش رو می خوام....حرفیه..؟ هومن دیگر تاب نیاورد بار دیگر به سمت او هجوم آوردو این بار اورا مثل پر کاهی از روی زمین بلند کردومثل رخت آویز محکم به دیوار کوبید.پدارم از درد صورتش جمع شد . -ببین بچه قرتی ...من خوب بلدم با شما عوضی ها چه جوری تا کنم، اگه یه بار دیگه دورو برش ببینمت کاری میکنم که از زنده بودنت پشیمون بشی، مطمئن باش دفعه ی دیگه اینقدر صبورنیستم، میفرستمت جایی که آب خنک بخوری....تن لش.... پریناز از شدت ترس گوشه ی دیوار کز کرده بود . حالا دیگر چند نفری جمع شده بودندو هر کس چیزی می گفت: cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 113 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:51

کلیک کنید61 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری دستش را رو قفسه ی سینه اش گذاشت، نفسی تازه کرد پدارم دیگر در چند قدمی او بود. پدارم با نفسی خسته خود را به او رساند -اگه تا آخر دنیا هم بری دنبالت میام، پری.. من پریناز با نفس های خسته بریده بریده گفت: -ترو جون هرکی دوست داری دست از سرم بردار من پری تو نیستم.حالم ازت بهم می خوره.... -تو غلط می کنی وقتی که تو محل ..... - اینجا چه خبره...؟ پریناز به سمت صدابرگشت هومن را با اخمی پر رنگ دید که کمی ان سو تر ایستاده بود. -به شوما مربوطه نمیشه .....تو کار دوست دختر و دوست پسر دخالت نکنی بهتره...... cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 84 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:51

کلیک کنید60 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -پدارم شر درست نکن بیا بریم.... عباس تو خفه شو ....لطفا ،بعدم گمشو ....مگه خودت نگفتی اگه عاشقشم برم جلو بهش بگم... عباس شرمنده نیم نگاهی به پریناز کرد و سرش را به زیر انداخت.با خود گفت: آخه منه احمق از کجا می دونستم طرف ادم حسابیه.....از این لش های خبابونی نیست. پدارم با یه حرکت سوییچ ماشین را به طرفش پرت کردو گفت : -تو برو تو ماشین تا من بیام..... باید امشب جواب بله رو بگیرم . پریناز از غفلت پدارم استفاده کرد وبه سرعت شروع به دوییدن کرد. صدایی قدمهایی او را می شنید که با فا صله ی کمی از او به دنبالش بود.اما همچنان می دوید میدانست از او هر کاری بر می آید ،میبایست هر چه سریع تراز این کوچه تنگ تاریک خارج میشد ، وقتی به خیابان اصلی رسید،کره کره ی اکثر مغازه ها پایین دید وایستگاه اتوبوس را خلوت....از شدت ترس پاهایش سست ونا توان شد،سوزسردی که به گونه هایش میخورد نفس کشیدن را برایش دشوار کرده بود. اما همچنان صدای اورا از پشت سرش میشنید. -صبر کن کارت دارم واسه ات گرون تموم میشه ها.... دیگر به سر کوچه ی خودشان رسیده بود، قلبش بی قرار خود را به سینه می کوبید آنچنان که صدایش در گوشهایش به وضوح شنیده می شد cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 90 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:50

کلیک کنید59 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -باشه اما اول اوکی رو بده بعد می تونی بری... پریناز با حرص و دندانهای به هم فشرده گفت: -به همین خیال باش ، لنگه کفشم هم سهم تو نیست.... پدارم به حالت نمایشی دستی لای موهای بلندش کشید. سرش را به زیر انداخت... -ولی اگه تو محل چو افتاد که با من تریپ عشق و عاشقی برداشتی و دیگه دیگه بله و......ازم دلخور نشی ها.....! ناباور نگاهش کرد ، او راسخ تراز آن بود که فکر میکرد.... -خیلی آشغالی.... - ممنون از یاد اوریت ، خودم می دونم خوشگله... پسری که همراه پدارم بود به پریناز خیره شد بیش از زیبایش نجابتش ستودنی بود . او برای پدارم خیلی زیاد بود . cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 87 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:50

کلیک کنید58 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -ولش کن پدارم ،من این دختررو تو محل دیدم، این از اون دختر های لشی که با تو دوست میشن نیست ، -چی میگی تو... خودم می دونم واسه همینه که خاطرش رو می خوام حسابش با دختر ها ی لش و لوش محله که با هاشون دوست هستم و رابطه دارم تومنی دوزار فرق داره..... پرینازشالش را پایین تر کشید ،قلبش پر آشوب پر شتاب در سینه اش می کوبید،پدرام با چند گام خود او رساندو خیره در چشمانش گفت: -به خدا نمی خوام اذیتت کنم ، خاطرت رو بد جور می خوام ، خیلی وقته رفتم توی نخت ،هم خوشگلی هم نجیب ،میخوام برم پیش داییم کارکنم ،اولین حقوقم روکه گرفتم میام خواستگاری.... پرینازنگاهی به زیر ابروی برداشته ی او کرد ، هیچ شباهتی به مرد نداشت در قلب او هیچ جایی برای این مرد ، زن نما نبود. -برو کنار بگذار رد شم .... cool...
ما را در سایت cool دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimanoori بازدید : 97 تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 ساعت: 21:49